یه جمعه ی شاد
ساره جون مامانی سلام چند روزه که به وبت سر میزنم اما خوب هنوز فرصت نکردم مطلب واست بگذارم میخوام از جمعه برات بگم جمعه قبل از ظهر رفتیم خونه ی آقاجون تا هم من بتونم با کمک خاله راضی به تایپام برسم و هم شما تنها نباشی بعدازظهرم صحرای خاله زهرااینا دعوت بودیم خاله آش می پخت. با دایی ها و آقاجونینا رفتیم صحرا،خیلی خوش گذشت بعدشم رفتیم توی باغشون و چند تا آلوچه و چاقاله هم خوردیم البته شما نه دو تا سگ توی باغشون دارند واسه نگهبانی که محمدجواد وقتی میدیدشون و پارس می کردند بلند بلند می خندید و مایه ی تعجب همه شده بود. میخواستم شما رو هم ببرم توی باغ اما ه...
نویسنده :
مامانی
18:17